دلتنگی ها و اجبار ها
17 آبان 1400 توسط اعظم گنج خانلو
با یاد خدایی مینویسم که همیشه هوامو داره و میدونم اما خودمو به ندونستن میزنم
خدایی که زجه میزنم وقتی دلم از دنیا گرفته اما وقتی دنیا سرگرمم میکنه خودمو به نشنیدن میزنم وقتی صدام میکنه
به نادونیام افتخار نمیکنم چون باز منم که ضربه میخورم خداکه نیازی نداره بشنوم یا نشنوم فقط رسم عاشقیو به جا میاره
چون عاشقه حواسش بهم هست چون عاشق واقعی هیچی مانع عاشقی کردنش نمیشه
اما من و خیلیای دیگه خوب گول دنیارو خوردیم…
همیشم طلبکاریم بابت اتفاقایی که خودمون مقصریم الانو نبین صادقم باز دلم بگیره هزار تا بهونه میچینم که مجبور بودم اما الان دلمو گذاشتم کنار ، عقلمه که اینارو میگه…
یا علی